برگرد دردهای دلم را دوا کنی
حاجت به حاجت جگرم را روا کنی
برگرد تا که با همه ی مادری خویش
گندم برای سفره ی ما آسیا کنی
باید تو را دوباره ببینم، صدا کنم
باید مرا دوباره ببینی، صدا کنی
خیلی دلم گرفته سر چاه میروم
برگرد خانه تا که مرا رو برا کنی
برگرد تا که طبق روال همیشه ات
قبل از خودت سفارش همسایه را کنی
این بچه ها بدون تو چیزی نمی خورند
برگرد تا دوباره خودت سفره وا کنی
از من مراقبند تو ناراحتم مباش
باید که افتخار به این بچه ها کنی
من هستم و به نیت نبش مزار تو...
اصلا نیاز نیست کمی اعتنا کنی
با ذالفقار بر سر خاکت نشسته ام
وقتش شده دوباره برایم دعا کنی
تولیت حریم بلندت با من است
با شرط اینکه تو نجفم را بنا کنی
***علی اکبر لطیفیان***
نویسنده سائل در چهارشنبه 90/1/31 |
نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...